دو روز قبل بود که فیلم "کمان" را از "کیم کی دوک" را دیدم.فیلمی است شاعرانه پر از گوشه هایی از نفوذ به عمق روح آدمی.گوشه های لوس هم دارد ولی در مجموع کارش را درست انجام داده.برای چند مسئله دوست داشتم ایده هایم را پیدا کنم:
1.جنس رابطه دختر و پیرمرد و چرخشهای آن:پیرمرد در واقع دو دوره کاملا مجزا را در رابطه با دختر تجربه کرد.در دوره اول نگهبان امن دختر بود.درست است که قرار بود با او ازدواج کند اما این ازدواج هم جنس نگهبانی و محافظت از دختر را داشت در مقابل بیگانه هایی که قصد آزار دختر را داشتند.معصومیت و بی چشم داشتی در رابطه این دو دیده می شد.تنها مسئله حمایت عاطفی دو طرفه بود. اما با به میان آمدن رقیب جنسی(پسر جوان) بخش دیگری از روح پیرمرد( روح آدمی) نمایش داده شد.خواهش و حس تصاحب.چیزی که به سرعت اعتماد دختر را از او گرفت.در واقع تنها سرمایه پیرمرد نزد دختر اعتماد(به خیرخواهی) بود آن را در بخش دوم از دست داد.در انتها دختر متوجه شد که این پیرمرد است به او نیاز دارد. و دختر میزان نیروی نیاز عاطفی را در روح پیرمرد لمس کرد.
2.تیرهایی که به نقاشی بودا از کنار دختر زده می شد:به نظرم دختر می تواند نماینده جسمیت و مسائل دنیوی باشد و نقاشی بودا نماینده عالم بالا.این تیر زدن از ورای دختر به معنی عبور و ورای مسائل مادی رفتن برای رسیدن به عالم بالاست. کما اینکه در آخر فیلم وقتی نگاه پیرمرد به دختر عوض شده بود در مورد موفقیت این عبور شک بوجود آمده بود و تنها با سقوط دختر به آب تیر به نقاشی بودا رسید.اینگونه بود که طالع دیگران بر آن دو تجلی می کرد.
3.ازدواج روحانی آخر فیلم:به نظرم نماینده راهی بود که پیرمرد برای نفوذ به قلب دختر طی کرد.اینکه پیرمرد با جذب کردن دوباره اعتماد دختر توانست بار دیگر تیری به سمت او شلیک کند بدون اینکه به جسمیت او آسیب بزند اما در عین حال بکارت او را نیز برداشته بود.این موضوع در واقع نمایش دهنده راهی است که پیرمرد برای رسیدن به وصال با دختر پیموده بود.جذب اعتماد و وصال. و این برداشتن بکارت می توانست نماینده آزادی دختر باشد.به این معنی که دختر با عبور از مرحله به دست آوردن اعتماد، اکنون آزاد بود که با مرد(مردی در قالب آن پسر جوان نمایش داده شده بود) ارتباط برقرار کند.
1.جنس رابطه دختر و پیرمرد و چرخشهای آن:پیرمرد در واقع دو دوره کاملا مجزا را در رابطه با دختر تجربه کرد.در دوره اول نگهبان امن دختر بود.درست است که قرار بود با او ازدواج کند اما این ازدواج هم جنس نگهبانی و محافظت از دختر را داشت در مقابل بیگانه هایی که قصد آزار دختر را داشتند.معصومیت و بی چشم داشتی در رابطه این دو دیده می شد.تنها مسئله حمایت عاطفی دو طرفه بود. اما با به میان آمدن رقیب جنسی(پسر جوان) بخش دیگری از روح پیرمرد( روح آدمی) نمایش داده شد.خواهش و حس تصاحب.چیزی که به سرعت اعتماد دختر را از او گرفت.در واقع تنها سرمایه پیرمرد نزد دختر اعتماد(به خیرخواهی) بود آن را در بخش دوم از دست داد.در انتها دختر متوجه شد که این پیرمرد است به او نیاز دارد. و دختر میزان نیروی نیاز عاطفی را در روح پیرمرد لمس کرد.
2.تیرهایی که به نقاشی بودا از کنار دختر زده می شد:به نظرم دختر می تواند نماینده جسمیت و مسائل دنیوی باشد و نقاشی بودا نماینده عالم بالا.این تیر زدن از ورای دختر به معنی عبور و ورای مسائل مادی رفتن برای رسیدن به عالم بالاست. کما اینکه در آخر فیلم وقتی نگاه پیرمرد به دختر عوض شده بود در مورد موفقیت این عبور شک بوجود آمده بود و تنها با سقوط دختر به آب تیر به نقاشی بودا رسید.اینگونه بود که طالع دیگران بر آن دو تجلی می کرد.
3.ازدواج روحانی آخر فیلم:به نظرم نماینده راهی بود که پیرمرد برای نفوذ به قلب دختر طی کرد.اینکه پیرمرد با جذب کردن دوباره اعتماد دختر توانست بار دیگر تیری به سمت او شلیک کند بدون اینکه به جسمیت او آسیب بزند اما در عین حال بکارت او را نیز برداشته بود.این موضوع در واقع نمایش دهنده راهی است که پیرمرد برای رسیدن به وصال با دختر پیموده بود.جذب اعتماد و وصال. و این برداشتن بکارت می توانست نماینده آزادی دختر باشد.به این معنی که دختر با عبور از مرحله به دست آوردن اعتماد، اکنون آزاد بود که با مرد(مردی در قالب آن پسر جوان نمایش داده شده بود) ارتباط برقرار کند.
یک مدت که اصلا این موضوع را درک نکرده بودم و بعدش هم باهاش اساسا مشکل داشتم.شبیه یک جور تظاهر برایم به نظر می رسید.و بعدا از زاویه دیگری برایم قابل قبول شد. همین مسئله کسب اعتماد خانمها را می گویم برای شروع رابطه با آنها.به نظرم میرسد در جامعه ما(یا به استناد این فیلم کلا در فرم شرقی؟)در این موضوع زیاده روی شده است.شبیه یک جور آیین شده.
۴ نظر:
جالب بود تحليل وديدت به فيلم. بايد ديد فيلم رو. كيم كي دوك سينماش عجيب تو عمق دل آدم رسوخ مي كنه. ايده هايي كه پياده مي كنه تو فيلماش آدمو تكون مي ده. يه سوال، گوشه هاي لوس دقيقاً يعني چي؟;)
یعنی اونجاهایی که کارگردان خودشو لوس کرده.مثلا اونجایی که هر کی میاد توی این کشتی انگار منحرفه و به این دختر گیر میده.فیلم رو ببینی متوجه میشی!;d
آره بايد ديد تا گفت، ولي به نظر بيان ذات آدما و پليديشون لوس شدن نيست.همونطور كه فون تريه تو داگ ويل لوس نكرده خودشو. كافيه يه ساعت تو همين اهواز قدم زد تا پي به انحرافات آدما برد;)
البته حتماااااا باید فیلمو ببینی.لوس بودن یعنی این که فکر کنه همه شبیه هم هستند.یک مرد با احساس و با درک بالا و مهربون و با نگاه صادقانه هم وجود نداره!!!!
ارسال یک نظر