۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

من و گوشی باهوشم.

یکی از سبب های خوش حالی من از این جور کارهاست: مدتی بود به ذهنم رسیده بود کاش می شد از گوشی ام به عنوان کنترل از راه دور لپ تاپم استفاده کنم(می دانستم هر دوی آنها بلوتوث و شبکه بی سیم دارند و ارتباط ممکن است) راستش مشکل اصلی وقتی بود که روی کاناپه ام دراز کشیده بودم و کتاب می خواندم و دوست داشتم صدای موسیقی را کم و زیاد کنم یا بروم به آهنگ بعدی. چند بار سعی کردم برنامه آماده ای برای این کار بیابم. ولی جور نشد. دیروز ایده ای به ذهنم رسید و اجرایش کردم. دیشب مثل عقده ای ها چند بار با استفاده از گوشی همینطوری بی خودی آهنگ را عوض کردم و صدا را کم و زیاد کردم و لذتش را بردم. شاید ده سالی می شود از این نوع لذت را تجربه می کنم.هر چند گاهی خیلی دیر به دیر رخ داده.

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

مادر بدون پیشوند و پسوند اشک به چشم می آورد



از بعضی چیزها هم نه می شود اینجا نوشت و نه جای دیگر. چیزهایی مثل ارزش مادر در قلب و جان آدم.چیزهایی مثل جای خالی بزرگ او در بودن آدم. این از آن چیزهایی است که نمی شود از آن نوشت. مادر آدم، پدر آدم شاید همان زن و مردی باشند که در هر دوره زندگی ِ خود به طور طبیعی زیسته اند، انتخاب کرده اند، به دست آورده اند ،جلو رفته اند و تو را هم بزرگ کرده اند، بزرگ شده ای. شاید همان آدمهای معمولی باشند که با بقیه فرق اساسی ندارند. درگیر روزمرگی های خود هستند، دستاورد خیلی بزرگی در زندگی خود نداشته اند و جز کم و بیشی از مال دنیا و فرزندانشان چیزی ندارد و نمی شود به کل زندگی آنها کلمه باشکوه را نسبت داد اما برای تو، فارغ از همه اینها پدر و مادر هستند.دو آدم منحصر به فرد و یگانه ای هستند که هرچقدر هم عمر کرده باشی پناه تو هستند،پشتوانه تو هستند، دلگرمی تو هستند.اگر نباشند دنیا جلوی چشمت رنگ قدیم را ندارد. اگر نباشند تنهایی، بدجور تنهایی، یک دنیا آدم هم که اطرافت باشد تنهایی، می ترسی. یک عمر هم که مستقل از آنها بوده باشی ولی نباشند تنها می شوی. مادر ِ آدم نیازی به کلمه شکوه برای توصیف  ندارد، مادر آدم، مادر آدم است.
این متن را فقط برای جواب دادن به خودم نوشتم که افکاری از ذهنم رد شد که بعدا از آنها ترسیدم،از آنها بدم آمد. فقط برای خودم که مادرم را،پدرم را دوست دارم و از آنها مدتهاست که دورم.

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

یک شانس بزرگ

یک دلیل دیگر برای اینکه فکر کنم من خانم ها را نمی شناسم این است که نمی فهمم چرا برای خانمها شب عروسی شان اینقدر مهم است.مهم که می گویم فقط یک کلمه است.خب حتما برای مردها هم مهم است.ولی اگر شما هم در محیط کاری با چهل خانم دم بخت و تازه ازدواج کرده باشید به درک عمیقی از این کلمه می رسید. به هر حال حدس می زنم اهمیت شب عروسی در جهان بینی زنانه دریچه بسیار حیاتی و مهمی در شناخت زوایای عمق روح و جان خانمهاست.

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

همبازی

می شود اینطوری هم دید. زندگی همان بازی بزرگ و همیشگی است. بهترین رابطه ها بهترین بازی های مشترک هستند. چیزی که یک رابطه را با حال می کند این است که دو نفر با همدیگر خوب در بازی ها کنار بیایند. فرقی هم نمی کند دوست دارند همیشه در یک تیم باشند یا همیشه با هم رقابت کنند. فقط مسئله این است که در بازی های زندگی از همبازی بودن با هم لذت ببرند. بازهایی مثل مهمون بازی،خرید بازی، عشق بازی. وقتی دو نفر همدیگر را در بازی های یکدیگر راه ندهند یا در بازی ها با هم درگیر و تند باشند و حس خوبی به بازی های مشترکشان نداشته باشند، آن وقت است که جدا پای رابطه می لنگد.  با این فرمول، برای داشتن رابطه خوب کافی است بازی های مشترکتان را پیدا کنید.

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

پس از خوشبختی

نشنیده ام کسی این سوال را از خودش بپرسد:"اگر روزی (حس)خوشبختی را یافتی با آن چه خواهی کرد؟"نمی دانم چرا این سوال پرسیده نمی شود. شاید اگر به فیلم های سینما(ی هالیوودی) نگاه کنیم جواب این باشد که دراین فیلمها لحظه خوشبخت شدن لحظه پایان فیلم هم هست.ولی برای زندگی ما اینطوری نیست.شاید یک روز را در کنار کسی یا جایی بگذرانی که احساس خوشبختی کنی،شاید شبی تو را سرشار از حس خوشبختی کند. آن وقت چه؟این سوال وقتی مهم تر می شود که بدانیم آدمها وقتی متوجه لحظه های خوب خود می شوند که به پایان آن لحظه ها رسیده اند یا رو به پایانند. آن موقع است که آدمها به این سوال با اعمال بعدی شان جواب می دهند. کودکان برای به دست آوردن لحظه های خوبشان گریه می کنند و پا بر زمین می کوبند. ما چه می کنیم؟در این سالها بارها با این موقعیت روبرو شده ام.دوست دارم جوابم به این سوال را از پس سالها ارتقا دهم. جوابی هوشمندانه تر،روشن تر.
پی نوشت: فعلا دلتنگم باز...
پی نوشت 2:این شعر چقدر نازه الان:
خيام اگر ز باده مستي، خوش باش
با لاله رخي اگر نشستي، خوش باش
چون عاقبت كار جهان نيستي ست
انگار كه نيستي، چو هستي خوش باش

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

کتاب چهره و نکته ها

من نمی دونستم و شاید کمتر کسی بدونه!میشه چند تا کار برای بهبود زندگی مجازی محدود شدمون در فیس بوک انجام داد.این  سه تا رو اجالتا ببینم می دونستید؟
1.وقتی یک ایمیل به شما میرسه که یکی از دوستانتون کامنت زده می تونید همون ایمیل رو reply کنید و جواب کامنت رو بنویسید و بفرستید.خودش به طور خودکار میره میشینه زیر اون کامنت دوستتون.
2.خیلی از اتفاقاتی که توی فیس بوک برای شما می افته در Notification میاد.اگه برید توی نمایش همه Notification ها اونجا می تونید آدرس فیدش رو بگیرید.این آدرس فید رو به سایتی مثل Feedburner.com بدید و یک آدرس جدید فید بگیرید و یا از گوگل ریدر استفاده کنید. حالا می تونید بدون ورود به فیس بوک از اتفاقات مربوط به خودتون مطلع بشید.
3.می تونید توی وضعیتی که می نویسید با گذاشتن علامت @ اسم یک نفر رو بیارید.

از جای دیگر....*

اخلاق بردگی و اخلاق اربابی

کارل گوستاو یونگ (روانشناس شهير سويسي و از شاگردان معروف فرويد كه در بحث ناخود آگاه جمعي از هم جدا شدند) فکر می کند که اخلاق دو جور است : اخلاق بردگی و اخلاق اربابی.



اخلاق بردگی یعنی همین چیزی که 90 درصد مردم بهش معتقدند؛ اخلاقی که می گوید در مهمانی ها و جمع فامیل لبخند بزن، اگر عصبانی می شوی ، خوددار باش و فریاد نزن ، وقتی دخترعمویت بچه دار می شود برایش کادو ببر،وقتی دوستت ازدواج می کند بهش تبریک بگو ، وقتی از همکارت خوشت نمی آید ، این را مستقیم بهش حالی نکن،برای این که دوستت ، همسرت ، برادرت ناراحت نشوند خودت را ،عقاید و احساساتت را سانسور کن ، برای به دست آوردن تأیید و تحسین اطرافیان ، لباسی را که دوست داری نپوش ،اگر لذتی برخلاف شرع و عرف و قوانین جامعه بشری است آن را در وجودت بُکُش و به خاک بسپار، فداکار، مهربان ، صبور، متعهد ، خوش برخورد و خلاصه ، همرنگ و همراه و هم مسلک جماعت باش...

اما اخلاق اربابی ، کاملا متفاوت است.افرادی که به اخلاق اربابی پایبندند، از نظر روانشناسی ، آدم هایی هستند که به بالاترین حد از بلوغ روانی رسیده اند و قوانین اخلاقی را نه از روی ترس از خدا و جهنم و قانون و پلیس وهمسر و پدر و مادر و نه به طمع پاداش و تشویق اجتماعی، که برمبنای وجدان خودشان تعریف می کنند. البته وجدان شخصی این افراد ، مستقل ، بالغ ، صادق و سالم است ، اهل ماست مالی و لاپوشانی نیست ، صریح و بی پرده است و با هیچکس ، حتی خودشان تعارف ندارد. بزرگترین معیار خالقان اخلاق اربابی برای اعمال و رفتارشان، رسیدن به آرامش و رضایت درونی است. اخلاق اربابی مرزهای وسیع و قابل انعطافی دارد و هرگز خشک و متعصب نیست.



برای توده هایی که مقید و مأخوذ به اخلاق بردگی هستند ، اخلاق اربابی ، گاه زیبا و تحسین برانگیز ، گاهی گناه آلود و فاسد و در اکثر مواقع گنگ و نامفهوم است.



یونگ می گوید افرادی که به اخلاق اربابی رسیده اند تاوان این بلوغ را با تنهایی و طرد شدگی پس می دهند. آنها به رضایت درونی می رسند ولی همیشه برای اطرفیانشان ، دور از دسترس و غیرقابل درک باقی می مانند
http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/dbb59a95b3cf9bbc
* از جای دیگر مطالبی است که در وب می خوانم و مفید به نظرم می رسند.

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

چند نفر سکوت

این بار در قطار، در رفت و برگشت، هر دو، چهار مسافر در کوپه بودند که کمترین حرف را برای هم داشتند.موقع رفت، دو جوان پایین نشسته بودند. یکی بالا خواب بود. پایینی ها صدای سیستم پخش فیلم را تا آخر زیاد کرده بودند و هیچ ککشان نمی گزید که کسی آن بالا خواب است.موقع برگشت سه آدم میان سال و مسن توی کوپه بودند که وارد شدم. دو تای آنها که تختهای بالا رفته بود روزنامه می خواندند و پایینی توی جایش بند نبود، می خوابید،می نشست،می رفت بیرون و برمی گشت.سیستم پخش فیلم برای خودش روشن بود با صدای متوسط.مطمئن نبودم کسی نگاه می کرد یا نه. این بار سفر را سکوت سنگین در سر وصداهای کر کننده و تقریبا بیهوده - با آن فیلمهای چرت و پرتی که پخش می کند و صدای خود قطار - گرفته بود.

۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

رنج دیدن

به نظرم آنچه انسان را امروز رنج می دهد بودنِ الگوهای ایده آل در ذهن اوست. نسبت به گذشتهء تاریخ بشر که در روستای کوچکش همه شبیه او بودند، انسان امروز دچار رنج بزرگی شده است. رنج مقایسه کردن شرایط خود با بهترین شرایطی که در ذهنش وجود دارد،تصویری که از زیر بستر رسانه ها به او رسیده و کارکرد ناخودآگاه ذهنش مقایسه کردن آنها با شرایط خود است. آمار وحشتناکی دیدم از اینکه در آمریکا هر سال دویست میلیون نسخه داروی ضد افسردگی تجویز می شود.

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

قافیه های شعر زندگی

این روزها دلم حال میاد به خوندن یا یادآوری شعرهایی در ذهنم،مثل این یکی:
جان خوکان و سگان از هم جداست    متحد جانهای شیران خداست
یا این یکی:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست    راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
این روزها احساس خوشوقتی می کنم وقتی که روی کاناپه ام دراز می کشتم و چند صفحه ای از کتابی را که دوستش دارم می خوانم.شاید همه شان به خاطر این باشد که این اواخر هر هفته 24 ساعت درسفرم. به جایی ششصد کیلومتر آنطرف تر می روم و برمی گردم.اینطوری می شود که خانه بودن،آرام بودن،قافیه های هر بیت شعر جگرت را حال می آورد.