۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

یک جان و صد آه*

امشب می خواستیم با دوستی جلسه تفریحی چهار نفره برقرار کنیم.3 نفر بودیم و نفر چهارم را هر چقدر گشتیم نتوانستیم پیدا کنیم.یک روش قدیمی داشتم که آن را پیشنهاد دادم.لیست تلفن داخل گوشی موبایلمان را باز کردیم و لیست را از بالا تا پایین مرور کردیم که یکی را پیدا کنیم.هیچ آدم مناسبی نبود.دوره های زندگی می گذرند.گاهی تنها تریم و گاهی دورمان شلوغ است.چند روز قبل داشتم فکر می کردم چقدر وحشتناک است اگر تنها بودن را بلد نباشی.چقدر ذلیل خواهی شد.چه بلاهایی ممکن است سر خود بیاوری فقط به خاطر نداشتن این مهارت.

امروز حالم از وقت تلف کردن به هم می خورد.ساعت 11 آمدم سرکار و مدام از خودم می پرسم این دو سه هفته اخیر،این هفته اخیر چه کار درست حسابی کرده ای؟کارهای کوچکی کرده ام ولی از خودم راضی نیستم.چقدر از وقتم را پای اینترنت گذرانده ام؟باید خودم را جمع کنم،باید جدی تر بگیرم.

و در آخر یک دیالوگ بامزه،دیروز در حضور همکار متاهلی که خیلی کم از اصفهان می آید مثل همیشه با آه گفتم با زندگیمون چه کار کنیم؟بلافاصله جواب داد:اگه زن و بچه داشتی می گفتی چطور زنده بمونیم؟ چیز خاصی نمی خوام بگم فقط برام جالب بود.

*عنوان کاری از محسن نامجو

۵ نظر:

sepideh گفت...

kheili jaleb bod ama nafhamidam akhar yani zano bache dashtan khobe ya bad?

امير عسکری گفت...

نظر شخصی من اینه که کمتر اشتباهی در تاریخ بشر به بزرگی این اشتباه هست.;)

س.س گفت...

من دقيقا منظورتونومتوجه نميشم پس شماميگين ازدواج خوب نيست،شايد،نظري ندارم!چون تجربه اش نكردم،اماتادلتون بخادفهميدم تنهايي بده،افتضاحه،پس ازدوا هرچي ام نداشته باشه حداقل منوازتنهايي درمياره.فكركنم اين به همه چي بيارزه
خوشحال ميشم بياين وبلاگ منم،اين آدرسشه
www.coffesarcheshme.parsiblog.com

baran گفت...

ازدواج یعنی انجام دادن هر کاری برای متهفر شدن از یکدیگر! شوپنهاور

ناشناس گفت...

ta vaghti mojarad budam khub budam va az hame chiz ham razi budam alanam ke ezdevaj kardam hame chiz khub va razi konandast.