۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

در گیر دربرگیری آبی ها

جز و مد ممتد لبانت
     آبشار بلند موهایت
           می لرزاند و می شوید قلب مرا
                 غوطه ورم می کند در بود تو
                             ای دریای طوفانی من
                                    پرتاب کن،پرتاب کن حلقه ناجی ام را
                                                               جان،بی نَفَس یاد تو
                                                                مرده است در این دریای بی بودی،بی خودی

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

چیزهایی که برایشان خوشحال خواهم بود

یه چیزهایی هست که مطمئنم برای بودنشون سی سال دیگه خوشحال خواهم بود.الان داشتم چند مجموعه عکسم رو نگاه می کردم به این عکس رسیدم:
و صدها عکس با کسی و از کسی که به خودش گفتم چقدر در یاد من در تمام عمرم ماندگار خواهد بود و کاش همیشه با همین کیفیت حضور زندگی بخشش رو کنارم داشته باشم.

۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

جنگ بر علیه خویشتن

مثل یک جنگ می مونه.یک جنگ مدام و نفس گیر.جنگی بین سر یک وجود با اعضای بدنش.این بار رفته اند آدرس http://feeds.feedburner.com را فیلش را تر کرده اند.معنی اش این است که هر چه خوراک از این طریق فراهم شده بود و از طریق کلاینت دریافت می شد مختل شده.ختم کلام اینکه این آدرسها عوض شده اند،هر کدام را که استفاده می کردید بدانید عوض شده:
آدرس خوراک وبلاگ خودم:
http://amiraskari.blogspot.com/feeds/posts/default?alt=rss
آدرس خوراک سایت بالاترین:
http://page2rss.com/rss/7b977b338a9721463769cd8ff83a8048
و هرکدام که خواستید در همین سایت http://page2rss.com جدیدش را بسازید. ولی تلخ است که ما بر علیه خودمان داریم می جنگیم.ما خودمان را داریم تلف می کنیم.من و آنهایی که می خواهند مرا محدود کنند.مگر همه ما مال همین سرزمین نیستیم؟

پی نوشت:متوجه شدم همه آدرسهای feedburner را اگر به http://feeds2.feedburner.com تغییر دهید هنوز فیلش تر نشده و کار می کنند.

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

از آنجا تا اینجا،همین جا

از ماسوله برمی گردم،از قلعه رودخان،از رودبار و منجیل.به شهر غبار گرفته برگشته ام،به شهر داغ برگشته ام، به اهواز.از تهران شهر شلوغ راههای دور و هوای خفه عبور کردم.به این فکر می کردم که هر کس هر جا هست حتما خودش پذیرفته.وقتی از دور مرور می کنی درست به یاد نمی آوری به چه دلائلی جایی ماندی فقط ماندنت یادت می آید.نه می توان مطلقا زیر سوال برد چون حتما دلائلی بوده است و نه می توان کاملا توجیه کرد چون همیشه دلائلی هست.فقط باید شجاع تر بود، باز هم شجاع تر....،یک بار است سگ مصب! امروز فکر می کنم به اندازه کافی شجاع نیستم.

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

دلم برای چی تنگ میشه؟

الف.چند روز پیش با دوستی حرف می زدیم از اینکه چی می تونه زندگی رو تحمل کردنی کنه.به نظرم رسید اگه آدم چیزی داشته باشه که براش دلش تنگ بشه شاید همیشه بشه زندگی رو تحمل کرد.یه چیزی که دلمون بخواد بهش برسیم یا دوباره بهش برسیم.اونوقت لاقل برای مدتی دوباره حالمون بهتر خواهد بود.مثل سفر یا یه آدم یا جای خاصی.اون روز حس می کردم دلم برای خونه ام،برای خونه تنهاییم تنگ شده.
ب.جالبه ها!بعضی آدمها از بهترین کار زندگیشون تلخ ترین چیز رو می سازند.یک نمونه!یک نفر رو می بینم که دوست داره قید پول بیشتر،راحتی بیشتر رو بزنه و در محیطی برای کار بمونه که بیشتر دوستش داره.ولی حاضر نیست اینو صادقانه به خودش بگه.مدام رنج می کشه از اینکه چرا کوتاهی می کنه و به شرایط متفاوت وارد نمیشه.جالبه!می تونست با افتخار داد بزنه من همچین معامله ای کردم و به خاطر این شجاعتش نسبت به خودش و محیط کاری که توش مونده حس خوبی داشته باشه.ولی به جاش مدام رنج می کشه و تکذیب می کنه.راستش مدام آدمهایی رو می بینم که بلد نیستند برای هر کاری که می کنند اعتماد به نفس داشته باشند و بهش افتخار کنند.به جاش مدام چک می کنند نظر بقیه چیه و یه دفعه کسی گیر نده!

پی نوشت:منتظر یک سفرم....