از ماسوله برمی گردم،از قلعه رودخان،از رودبار و منجیل.به شهر غبار گرفته برگشته ام،به شهر داغ برگشته ام، به اهواز.از تهران شهر شلوغ راههای دور و هوای خفه عبور کردم.به این فکر می کردم که هر کس هر جا هست حتما خودش پذیرفته.وقتی از دور مرور می کنی درست به یاد نمی آوری به چه دلائلی جایی ماندی فقط ماندنت یادت می آید.نه می توان مطلقا زیر سوال برد چون حتما دلائلی بوده است و نه می توان کاملا توجیه کرد چون همیشه دلائلی هست.فقط باید شجاع تر بود، باز هم شجاع تر....،یک بار است سگ مصب! امروز فکر می کنم به اندازه کافی شجاع نیستم.
۱ نظر:
زیبایی اش مسحور کننده است. موندن تو این شهر انگیزه می خواد;)
ارسال یک نظر