جدایی نادر از سیمین در واقع قصه طلاق این دو نیست بلکه در واقع داستان جدایی نادر و سیمین است به لحاظ انتخاب اخلاقی.برای کسانی که برای دیدن روند طلاق گرفتن این دو انتظار می کشند و آن همه ماجراهای کم ربط می بینند این ایده می تواند پاسخ باشد.با شروع فیلم وقتی این دو روبروی مخاطب که به جای قاضی نشسته است،قرار گرفته اند و دلائل خود را می گویند شاید قضاوت ما کم اهمیتی یا درجه دو بودن اختلاف این دو باشد.اما فرهادی(کارگردان) از وجوه مختلف به ما نشان می دهد که قضاوت-خصوصا قضاوت اخلاقی-چقدر سخت است و در انتهای فیلم وقتی بار دیگر همراه این دو مقابل قاضی قرار می گیریم ما تنها از این می توانیم خوشحال باشیم که دیگر در زاویه دید قاضی نیستیم و فقط این وضعیت تلخ اما ناگزیر را از کنار می بینیم.اما به جز این شروع و پایان در دادگاه طلاق که ما در دو زاویه دید درون آن قرار میگیریم باقی فیلم ابدا در دادگاه طلاق یا با دغدغه طلاق نمی گذرد.مسئله چیز دیگری است.مسئله موقعیت پیچیده ای است که پیش آمده و نادر و سیمین هر کدام به شیوه خود-هر یک با شیوه نگاه و انتخاب اخلاقی خود- برای حل آن تلاش می کنند.
حرفها بسیارند.نادر مردی است با اصول اخلاقی محکم،مصمم به حفظ این اصول اخلاقی و ماندن در یک وضعیت اخلاقی.او برای حفظ اصولش جنگنده و سازش ناپذیر است.او حاضر نیست پدرش را از خود جدا کند.در صحنه ای که رفتار تندی نشان می دهد از نگاه پدرش به عنوان مرجع قضاوت اخلاقی می ترسد.سعی می کند همین موضع گیری به اخلاقیات را به دختر خود نیز منتقل کند.اما در وضعی قرار می گیرد که در برهه ای خطیر از همین اصول کوتاهی کرده است و اکنون می ترسد شاگرد اخلاق او،دخترش، به قضاوت اخلاقی اش بنشیند.از طرفی مرجع اخلاقی اش،پدرش،به ضعف و ناتوانی مطلق رسیده است و در لحظه ای در اوج فشار بین حفظ داشته ها و حفظ اخلاق در آغوش ناتوان او می گرید.
اما سیمین اهل مصالحه است.راه حل او خروج از موقعیت خطیر است.راه حل او رفتن به خارج برای رفع مشکلات داخل،گذاشتن پدر شوهرش در خانه سالمندان،پول دادن به شاکی ها برای گذر از بحران،بخشیدن دخترش به شوهر برای دنبال کردن راهش، برگشتن به زندگی با شوهرش برای خوشحال کردن دخترش است. او دوست ندارد بایستد و در تنش برای اصولش بجنگد. او حتی حاضر می شود در حالی که گناهکار به نزد او آمده و اعتراف کرده باز هم به او باج دهد تا از وضعیت خطیر خارج شود.
موقعیتی دنباله دار و خطیری که پیش آمده فرصت عظیمی برای نمایش این تفاوت های سیمین و نادر است و تمام فشاری که این انتخاب های متفاوت و متضاد ایجاد می کند و تمام سردرگمی هایی که می سازد مستقیما به نقطه اتصال آنها،دخترشان وارد می شود.این گونه است که در پایان فیلم به زعم من تنها چیزی که در جدایی نادر و سیمین برایمان آزار دهنده است رنج دختر است وگرنه تعارض بین نادر و سیمین بیشتر از این حرفهاست.
به نظرم در فیلم می شود این خطوط را دنبال کرد:
1.پیدا کردن نشانه های نحوه انتخاب نادر از یک طرف و سیمین از طرف دیگر در موقعیت ها.
2.بررسی جهان و موقعیت بستهء شکل گرفته میان آدمهای مذهبی-یا به طور خفیف تر اخلاقی-نادر و قاضی و راضیه و در موقعیت های دیگر بین نادر و راضیه
3.دنبال کردن کنش های رابطه نادر و سیمین در چهره ترمه دخترشان(خصوصا وقتی نادر به داخل خانه می رود تا شاید سیمین را بیاورد و دوربین روی چهره ترمه ثابت می ماند)
4.تنگناهای اخلاقی در موقعیت های مختلف در نگاه راضیه و توجیه اخلاقی از جانب او.
5.وسوسه های بسیار گذرای فرهادی(گذرای) برای تزریق سینمای پلیسی،راز آلود به فیلم در میانه ها(در ادامه خط سینمایی فرهادی در چهارشنبه سوری و درباره الی)
6.نحوه برخورد قاضی قصه به امر قضاوت(درحالی که چای می خورد و قضاوت می کند) و تقابل آن از شناختی که فرهادی به ما از قضاوت می دهد.
حرفها بسیارند.نادر مردی است با اصول اخلاقی محکم،مصمم به حفظ این اصول اخلاقی و ماندن در یک وضعیت اخلاقی.او برای حفظ اصولش جنگنده و سازش ناپذیر است.او حاضر نیست پدرش را از خود جدا کند.در صحنه ای که رفتار تندی نشان می دهد از نگاه پدرش به عنوان مرجع قضاوت اخلاقی می ترسد.سعی می کند همین موضع گیری به اخلاقیات را به دختر خود نیز منتقل کند.اما در وضعی قرار می گیرد که در برهه ای خطیر از همین اصول کوتاهی کرده است و اکنون می ترسد شاگرد اخلاق او،دخترش، به قضاوت اخلاقی اش بنشیند.از طرفی مرجع اخلاقی اش،پدرش،به ضعف و ناتوانی مطلق رسیده است و در لحظه ای در اوج فشار بین حفظ داشته ها و حفظ اخلاق در آغوش ناتوان او می گرید.
اما سیمین اهل مصالحه است.راه حل او خروج از موقعیت خطیر است.راه حل او رفتن به خارج برای رفع مشکلات داخل،گذاشتن پدر شوهرش در خانه سالمندان،پول دادن به شاکی ها برای گذر از بحران،بخشیدن دخترش به شوهر برای دنبال کردن راهش، برگشتن به زندگی با شوهرش برای خوشحال کردن دخترش است. او دوست ندارد بایستد و در تنش برای اصولش بجنگد. او حتی حاضر می شود در حالی که گناهکار به نزد او آمده و اعتراف کرده باز هم به او باج دهد تا از وضعیت خطیر خارج شود.
موقعیتی دنباله دار و خطیری که پیش آمده فرصت عظیمی برای نمایش این تفاوت های سیمین و نادر است و تمام فشاری که این انتخاب های متفاوت و متضاد ایجاد می کند و تمام سردرگمی هایی که می سازد مستقیما به نقطه اتصال آنها،دخترشان وارد می شود.این گونه است که در پایان فیلم به زعم من تنها چیزی که در جدایی نادر و سیمین برایمان آزار دهنده است رنج دختر است وگرنه تعارض بین نادر و سیمین بیشتر از این حرفهاست.
به نظرم در فیلم می شود این خطوط را دنبال کرد:
1.پیدا کردن نشانه های نحوه انتخاب نادر از یک طرف و سیمین از طرف دیگر در موقعیت ها.
2.بررسی جهان و موقعیت بستهء شکل گرفته میان آدمهای مذهبی-یا به طور خفیف تر اخلاقی-نادر و قاضی و راضیه و در موقعیت های دیگر بین نادر و راضیه
3.دنبال کردن کنش های رابطه نادر و سیمین در چهره ترمه دخترشان(خصوصا وقتی نادر به داخل خانه می رود تا شاید سیمین را بیاورد و دوربین روی چهره ترمه ثابت می ماند)
4.تنگناهای اخلاقی در موقعیت های مختلف در نگاه راضیه و توجیه اخلاقی از جانب او.
5.وسوسه های بسیار گذرای فرهادی(گذرای) برای تزریق سینمای پلیسی،راز آلود به فیلم در میانه ها(در ادامه خط سینمایی فرهادی در چهارشنبه سوری و درباره الی)
6.نحوه برخورد قاضی قصه به امر قضاوت(درحالی که چای می خورد و قضاوت می کند) و تقابل آن از شناختی که فرهادی به ما از قضاوت می دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر