الف.لحظاتی سحر آمیز در زندگی آدمی، نشانهایی برای احساس نجات، گاهی آدم حس می کند چنان در مقابلت صبور بوده است،صبور و صبور و صبور و مهربان،چنان کمی های تو را تاب آورده است، چنان تو را در لحظه ها امن و خوب نگه داشته است که جز مهر و احترام برنمی انگیزد.هنوز هم فکر می کنم می شود با هم خوب بود و زندگی را گرم و در اوج طی کرد.
ب.به نظرم هر کس باید گاه به گاه به خودش بسته-هدیه های باحال دهد. خدا هم هدیهء خودش را در همین بسته ها می گذارد.خوش خیالی است که آدم فکر کند هدیه های خدایی از آن بالا می افتند روی سر آدم و آدم را از همه یکنواختی هایش نجات می دهند. طبیعت گردی برای من از آن هدیه هاست.سه چهار روزی کنار ماهیگیران دریا بودن،در جنگل زرد و قرمز بودن،ساعتها زیر بارش برف کنار آتش در جنگل بودن،خوردن غذاهای عالی شمالی،دیدار آدمهای دوست داشتنی و جدید،همه اینها حال آدمها را بدجور دگرگون می کند،جوری که تا روزها بعد از آن حس می کنی روزی زمین محکم وصل نیستی و سبک تر شده ای.
ج.حالت بعد از پیروزی.فکر می کنم هیچ وقت آدمی را ندیده ام که برای مدتی طولانی در این حال باقی مانده باشد.ظاهرا این وضع هیچ وقت نمی تواند برای انسان یک وضعیت پایدار باشد،برای همین است که فکر می کنم مهم تر آن است که یاد بگیریم خودمان را در وضعیت هایی قبل از پیروزی درست و به جا پیدا کنیم.موکول کردن زندگی به لحظه پیروزی جنگیدن برای رسیدن به هیچ است.گرچه این به آن معنی نیست که باید چالش گریز یا پایان گریز باشیم.هدف پذیری و جدیت در انجام کار هم شرط است.هر قدم جدیدی وقتی درست شروع می شود که قدمهای قبلی را درست حسابی به پایان برده باشیم.
ب.به نظرم هر کس باید گاه به گاه به خودش بسته-هدیه های باحال دهد. خدا هم هدیهء خودش را در همین بسته ها می گذارد.خوش خیالی است که آدم فکر کند هدیه های خدایی از آن بالا می افتند روی سر آدم و آدم را از همه یکنواختی هایش نجات می دهند. طبیعت گردی برای من از آن هدیه هاست.سه چهار روزی کنار ماهیگیران دریا بودن،در جنگل زرد و قرمز بودن،ساعتها زیر بارش برف کنار آتش در جنگل بودن،خوردن غذاهای عالی شمالی،دیدار آدمهای دوست داشتنی و جدید،همه اینها حال آدمها را بدجور دگرگون می کند،جوری که تا روزها بعد از آن حس می کنی روزی زمین محکم وصل نیستی و سبک تر شده ای.
ج.حالت بعد از پیروزی.فکر می کنم هیچ وقت آدمی را ندیده ام که برای مدتی طولانی در این حال باقی مانده باشد.ظاهرا این وضع هیچ وقت نمی تواند برای انسان یک وضعیت پایدار باشد،برای همین است که فکر می کنم مهم تر آن است که یاد بگیریم خودمان را در وضعیت هایی قبل از پیروزی درست و به جا پیدا کنیم.موکول کردن زندگی به لحظه پیروزی جنگیدن برای رسیدن به هیچ است.گرچه این به آن معنی نیست که باید چالش گریز یا پایان گریز باشیم.هدف پذیری و جدیت در انجام کار هم شرط است.هر قدم جدیدی وقتی درست شروع می شود که قدمهای قبلی را درست حسابی به پایان برده باشیم.
۲ نظر:
به به . آقا کجا رفتی ؟ این کیه تو عکس ؟ مگه به من نگفتی فقط با تو ؟
جهنم . برو برو خوش بگذرون . حسودیم شد . نمی خوام کسی بهت دست بزنه فهمیدی ؟
هوی با توام . حالا این یه دفعه رو اشکال نداره . جدا از حسادت و اینها، خوشحالیم . دفعه بعد من هم ببرید مگه یه ملخ چقدر جا میگیره ! جوجه سبز هم بیاد آقا ؟ جان من بذار بیاد ...
جوجه سبز بیاد.ولی می ترسم ملخ رو با خودمون ببریم خطرناک باشه برامون.شنیدم ملخ ها خطرناکن!;pالبته در این سفر هم جای ملخ ها خالی بود.انشالله سفرهای بلند...
ارسال یک نظر