لامصب این آدم بد کوفتیه.نقطه ضعفها در وجودمون مثل سرایزی می مونند و نقاط قوت مثل سربالایی.وقتی یک بار به یک زشتی اجازه میدی یک بار خودشو در وجودت نشون بده انگار افتادی روی یک سراشیبی تند و فرو می افتی به تکرار اون زشتی و توی یک چشم به هم زدن میشه عادتت،جور خاصی حرف زدن با یکی،تکرار کردن یک جمله آزار دهنده،پرت کردن لباسها روی زمین اتاقم و هزار کوفت زهر مار دیگه.اما وقتی می خوای یه کار مثبتی برای خودت انجام بدی عین جوون کندن می مونه.باید هن هن کنی و زور بزنی و از تپه بالا بری و دوباره تکرارش کنی.مثل دقایق دویدن و ورزش، کتاب خوندن های برنامه ریزی شده،یا دنبال تعمیرات ماشین و خونه رفتن.ته تهش هم که نگاه کنی می بینی تا چشم کار می کنه از این تپه هاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر