راستش از اینکه این چنین نگاه و ترس و نگرانی در فیلم برایم پیش آمده کمی احساس شرم می کنم.قصه فیلم داستان عشقی است که در طول چهار روز بین یک زن و مرد میانسال بوجود می آید،عشقی که تا انتهای عمر در هر دوی آنها باقی می ماند.عشقی که با آن سرعت بوجود آمده و به آن عمق است.ترس و دقت من در مورد احساس واقعی مرد در این رابطه بود.برایم قابل درک بود زن داستان به خاطر فرم روحی و زندگی اش چنان به احساسش پر و بال دهد اما عشق مرد قصه را باور نداشتم.به نظرم یکی از هولناک ترین اتفاقات در تجربه روابط انسانی می تواند همین باشد،نگاه و تعریف دو طرف از رابطه فرق داشته باشد،مثلا مردی که به خاطر زیبایی زن،بنابراین با عشقی جنسی، او را می خواهد اما زن فکر کرده این رابطه عاقلانه ترین انتخابش می تواند باشد پس جاذبه جنسی برایش در درجه چندم است یا زنی که مردی را عمیق ترین رابطه احساسی اش می یابد و مرد فقط برای اینکه دل او را نشکند به او نمی گوید که بزرگترین تجربه احساسی اش گفتگوی درونی با خودش در دشت های پهناور کشوری بی نام در آفریقا بوده است.شور بختی انسان در رابطه اش اینجاست که شانس بسیار کمی هست که چیزی جز این پیش آید.تک تک آدمها به صورت جدا جدا یاد میگیرند و می پذیرند که باید با این ناکامی یا عدم تعادل کنار بیایند و کلیت جهان آدمی همچنان فکر می کند رابطه عاشقانه چیز زیبایی است،چند قدم آن ور تر،جایی که بعضی هستند و بعضی هم نیستند.
۱ نظر:
Holnaak tarin va faraavaan tarin ETTEFAADH.! rasti tarife kalameye "etefaagh chiye? fekr konam Pishaamadi baashe ke bedoone dekhaalate ma pish miyaad. hala age BEDOONIM va khodemoon bekhaaim, oon vaght oon pishaamad esmesh mishe chi?
ارسال یک نظر