۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

ساعتها

2.امروز راهی اراک هستم تا سمینار 2 واحدی خود را در کارشناسی ارشد ارائه دهم.دلم کمی آشوب است.
1.امروز صبح مستندی را که دوست یکی از دوستان در مورد منوچهر آتشی ساخته و در بی بی سی نمایش داده شد،دیدم.کار خوب و تمیزی بود.می دانم که سازنده این کار که خود شاعر است در واقع از شهری کوچک(شاید روستا) اطراف بوشهر بلند شده و اکنون فرانسه است برای ادامه کارش.
0.امروز بخشهایی از افسانه سیزیف که در واقع مجموعه مقالاتی از آلبر کامو است خواندم.بحثی است در مورد پوچی و جوانب مختلف آن در هستی بشر.
از صبح فکرم مشغول شده به محتوای زندگی ام.داشتم به این فکر می کردم که دیدن گامهای بزرگ دیگران،دیدن آدمهای بزرگ،دیدن پوچی ها، گمشدگی ها، آروزهای بزرگ،کاستی ها، گزینه هایی که آنها را انتخاب نکردیم، همه و همه هستند. مشغول شدن مطلق به هیچ کدام نجات بخش نیست. در نهایت باید از خودمان دو سوال بپرسیم مدام. آخر ِ این "زندگی ِ یک باره" می خواهی چه بشوی؟ همین لحظه،همین یک ساعت آینده بهترین کاری که در آن راه می توانی بکنی چیست؟ ما چیزهای بزرگ، دستاوردهای بزرگ را هیچگاه نمی بازیم، ما مدام داریم ساعتها را می بازیم. راه رسیدن به آرامش جمع کردن هوشمندانه همین ساعتهاست.

۲ نظر:

joojeye sabz گفت...

salam amir askari. Chera hamash fekr mikoni bayad TALASH koni ta behtarin estefade ro az lahze haye zendegi bebari. Be mojezeye sokoot va aramesh ham fekr kon. Bazi az saat ha hastan ke adam kare khasi nemikone, va dar arameshe. Baadesh in aramesh ro be digaran hediye mide, ke koli arzesh dare.

امير عسکری گفت...

حرفت درسته.اون ساعتها و لحظه ها هم ارزش خودشون رو دارند.