الف.دیروز هشتمین سالگرد تنها زندگی کردنم بود.8 سال است کسی در خانه کنارم زندگی نکرده.راستش امروز داشتم فکر می کردم وقتی از روزهای جهنمی تنهایی بگذری عجب دنیای تنهای باحالی در انتظارت است.هر سال حسم به تنهایی بهتر شده. سال اول بدون امکانات و بدون حضور خانواده ام سخت گذشت ولی بعد روزهای بهتر رسید. دیروز بعد از امتحانم کوله پشتی چرخ دارم را گذاشته بودم روی چرخهایش باشد و پشت سرم می کشیدمش.اراک هوا عالی بود و باد خنکی می وزید. من توی محوطه سبز دانشگاه ول می گشتم.دلم خواست بروم توی نماز خانه دراز بکشم و کمی فیلم ببینم.رفتم.
ب.فردا روز پدر است ظاهرا.ذره ای حس به آن در مورد خودم حس نمی کنم.شاید کسانی هم سن من امروز دارند مزه پدر بودن را می چشند یا همسر بودن. دوست دارم درک کنم و حدس بزنم چه مزه ای دارند. حتما کسانی هستند که حس عالی نسبت به یکی از این دو دارند.دوست دارم با آنها دیدار کنم و به آنها احترام بگذارم. دوست دارم آدمهای برنده و روشن را بیشتر دیدار کنم.
ج.می دانم تکراری است.ولی دلم برای داستان نوشتن و طراحی کردن تنگ شده.اجرای هوشمندانه یک طرح هوشمندانه.الان که این جملات را می نویسم زبانه های شوق را جایی در سینه ام حس می کنم.
د.گاهی به من می گویند چقدر درس؟خسته نشدی.انتخاب من حرکت است.افزودن به خود.یکی می گوید داشتن! معنی بخش است اینکه فکر کنی داری رشد می کنی و بالاتر می روی.اما کنارش استرس همیشگی هست.استرس یک امتحان،یک پروژه،یک تحقیق.باید یاد بگیرم این استرس ها را مدیریت کنم.این یک جریان مدام خواهد بود.مثل یک رودخانه.باید به توالی این حرکتها عادت کنم.حرکت دائمی.
ه.دیروز فیلم "گمشده در ترجمه" را دیدم.وقتی داشت تمام می شد قلبم فشرده شده بود و به وضوح حس سکون یا شاید دلتنگی داشتم برای جهانی که "گمشده در ترجمه" نشانم داد. می شود در موردش یک متن طولانی نوشت یا فقط سکوت کرد و ایده های آن را درونی کرد. به احترام سکوتی که در طول فیلم و در بین همه کلمات و دیالوگ ها جریان داشت سکوت،نقطه اتصال به قسمت اول حرفها، را انتخاب می کنم. سکوت بزرگترین نعمتی است که در تنهایی به دست می آوری و شاید رنج آورترین آن اگر...
ب.فردا روز پدر است ظاهرا.ذره ای حس به آن در مورد خودم حس نمی کنم.شاید کسانی هم سن من امروز دارند مزه پدر بودن را می چشند یا همسر بودن. دوست دارم درک کنم و حدس بزنم چه مزه ای دارند. حتما کسانی هستند که حس عالی نسبت به یکی از این دو دارند.دوست دارم با آنها دیدار کنم و به آنها احترام بگذارم. دوست دارم آدمهای برنده و روشن را بیشتر دیدار کنم.
ج.می دانم تکراری است.ولی دلم برای داستان نوشتن و طراحی کردن تنگ شده.اجرای هوشمندانه یک طرح هوشمندانه.الان که این جملات را می نویسم زبانه های شوق را جایی در سینه ام حس می کنم.
د.گاهی به من می گویند چقدر درس؟خسته نشدی.انتخاب من حرکت است.افزودن به خود.یکی می گوید داشتن! معنی بخش است اینکه فکر کنی داری رشد می کنی و بالاتر می روی.اما کنارش استرس همیشگی هست.استرس یک امتحان،یک پروژه،یک تحقیق.باید یاد بگیرم این استرس ها را مدیریت کنم.این یک جریان مدام خواهد بود.مثل یک رودخانه.باید به توالی این حرکتها عادت کنم.حرکت دائمی.
ه.دیروز فیلم "گمشده در ترجمه" را دیدم.وقتی داشت تمام می شد قلبم فشرده شده بود و به وضوح حس سکون یا شاید دلتنگی داشتم برای جهانی که "گمشده در ترجمه" نشانم داد. می شود در موردش یک متن طولانی نوشت یا فقط سکوت کرد و ایده های آن را درونی کرد. به احترام سکوتی که در طول فیلم و در بین همه کلمات و دیالوگ ها جریان داشت سکوت،نقطه اتصال به قسمت اول حرفها، را انتخاب می کنم. سکوت بزرگترین نعمتی است که در تنهایی به دست می آوری و شاید رنج آورترین آن اگر...
۲ نظر:
سلام نمی دانم چه کدی در وبلاگتان هست که وقتی آن را باز می کنم کنترل موس تقریبا از دستم خارج می شود.در مورد وبلاگ یکی از دوستان بلاگفایی هم همینطور است.خودتان امتحان کنید دوست من!
سلام.خوبید؟من به این مشکل برنخوردم.حالا سرکار هم چک می کنم اگه دیدم مشکلی چک ش می کنم.
ارسال یک نظر