گاهی یک نگرانی داشته ام.اگر می خواهی بدانی نگرانی ام چه بود این داستان از ارنست همینگوی را بخوان.اما پریروز در میان سفر چریکی ام از اراک به اهواز- با اتوبوس و مینی بوس و سواری - ایده ای به ذهنم رسید.جای نگرانی نیست.چیزی را از دست نداده ای.هر چقدر کسی فکر و روح فعال تری داشته باشد به اینکه طرف مقابلش هم روح و فکر فعالی داشته باشد بیشتر نیاز دارد و به آن تشنه تر است.پس زندگی خودت را داشته باش و مطمئن باش کسی که ارزشش را داشته باشد همین را می خواهد.
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد "بنده طلعت آن باش" که آنی دارد.
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد "بنده طلعت آن باش" که آنی دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر